عنوان ندارد

ساخت وبلاگ
آخر هفته‌ی گذشته با گروه کوه دانشگاه رفته بودم پیمایش. از اولای کارشناسیم می‌خواستم با گروه برنامه برم و نمی‌شد و واقعا خوش‌حالم که هر چند خیلی دیر، ولی بالاخره تونستم. از بهترین تجربه‌هایی بود که در زندگی یک‌نواخت من می‌تونست جا بگیره. تنها چیزیش که دوست نداشتم این بود که تموم شدنش خیلی داره ناراحتم می‌کنه. انگار می‌خوام یک جوری تک‌تک لحظه‌هاش رو نگه دارم که از خاطره‌م نره ولی هر روز محو و محوتر می‌شه. انگار می‌خوام چنگ بزنم آدم‌هاش رو کنارم نگه دارم و دوباره تنهایی آدمی در جهان رو حس نکنم ولی نمی‌تونم. انگار می‌خوام اون حس جالبی که بعد برگشتن داشتم رو گم نکنم ولی دارم آروم‌‌آروم دوباره آدم قبلی می‌شم. این بازه‌ی زندگیم برام جالبه. زیاد بیرون می‌رم. بدون عذاب‌وجدان وقت تلف می‌کنم. بالاخره رانندگی می‌کنم. از حرف‌زدن با آدم‌ها خیلی طفره نمی‌رم. از کارهای جدید کم‌تر سر باز می‌زنم. با بی‌خیالی بیشتری زندگی می‌کنم و استرس کم‌تری دارم. چیزهایی هست که اذیتم می‌کنه و نمی‌تونم براشون کاری کنم، ولی خیلی زیاده‌خواه نیستم. بیشتر وقت‌ها می‌تونم بذارمشون یه گوشه که خیلی غصه‌م ندن و همین کافیه.  شاید دوباره برم سر کار. هنوز مطمئن نیستم که سر کار رفتن و شلوغ کردن سرم برای این که خیلی فکر نکنم و از اون طرف، اضافه کردن به دوستی‌هایی که به زودی قراره محو بشن بهتره، یا ادامه دادن به زندگی بی‌دغدغه‌م و وقت گذروندن با خودم و خانواده‌م و همین چندتا دوستی که فکر به زودی دور شدن ازشون از اون فکرهاییه که باید یه گوشه مغزم قایمش کنم. . بر افسون شب می‌خندد. ۰۲۰۳۰۲ ، ۱۲:۵۸ ص. عنوان ندارد...ادامه مطلب
ما را در سایت عنوان ندارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0descriptionc بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1402 ساعت: 15:37

ددلاین اپلیکیشن دانشگاه‌ها داره بهم فشار میاره. سردرگمیم در این که واقعا چی می‌خوام اذیتم می‌کنه. فکر کردن به جا گذاشتن آدم‌هایی که دوست دارم این جا ناراحتم می‌کنه. خوندن و شنیدن هر روزه‌ی خبرها و بحث‌ها و دعواها و اعلامیه‌ها روحم رو خاکستری کرده. کسی که می‌گفت می‌تونم بهش تکیه کنم تا جایی که می‌تونسته خودشو ازم دور کرده. از آدم‌های آشنایی که در دانشگاه می‌شناختم تعداد کمی باقی مونده. سمت چپ قفسه‌سینه‌م به خاطر استرس مدام درد می‌گیره. گاهی اوقات تصویر روشنی در ادامه می‌بینم. گاهی نه. در هر حال، دارم تلاشم رو می‌کنم. فقط خیلی تنهام؛ نیاز داشتم کمی غر بزنم. . اونی که می‌گفت هیچ‌وقتتنها نمی‌شینه تو آسون، نه تو سخت ۰۱۰۹۰۷ ، ۱۴:۳۱ ص. عنوان ندارد...ادامه مطلب
ما را در سایت عنوان ندارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0descriptionc بازدید : 46 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 17:39

یک دلیل رنج‌آور بودن زندگی به خاطر اینه که‌ همش تو رو به چیزها و کسایی وابسته می‌کنه که خواسته یا ناخواسته ترکت می‌کنن و یا تو مجبور می‌شی که ترکشون کنی. مجبورت می‌کنه محو شدن همه‌ی خاطره‌هات یا فرو ریختن همه‌ی رویاهات رو تماشا کنی و به روی خودت نیاری و به زندگیت ادامه بدی. نمی‌دونم غم و سنگینی این جدایی‌ها به خوشی‌هایی که وابستگی به وجود می‌آره می‌ارزه یا نه. احتمالا باید کمی دور شم تا تشخیص درست‌تری بدم. هر چند اون قدر فرقی هم نداره... خیلی نمی‌تونی جلوش رو بگیری. I could feel it go downBittersweet I could taste in my mouthSilver lining the cloudsOh, and II wish that I could work it out The Hardest Part از Coldplay. ۰۱۰۹۱۸ ، ۱۹:۲۹ ص. عنوان ندارد...ادامه مطلب
ما را در سایت عنوان ندارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0descriptionc بازدید : 51 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 17:39

زندگی با یه صدا تو سرت که سر هر اتفاقی هی بهت می‌گه کاشکی می‌شد یه چاقو بزنی تو شکمت یا چرا نمی‌تونی خودت رو از بالکن بندازی پایین؟ یا کاشکی اصلا هیچ وقت وجود نداشتی خیلی خسته‌کننده‌ست. 

Onassis - Aaron

۰۰۱۰۰۶ ، ۱۸:۳۹

ص.

عنوان ندارد...
ما را در سایت عنوان ندارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0descriptionc بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 0:54

گاهی شب‌ها که غصه خوردنم برای چیزهای مختلف تموم می‌شه و هنوز خوابم نمی‌بره، به مرگ اطرافیانم فکر می‌کنم. فکر کنم تا حالا برای هر کدوم چندین بار عزا گرفتم. نمی‌دونم واقعا انگار یک نفر که از رنج من لذّت می‌بره، فکرهام رو کنترل می‌کنه. دارم یه کتاب حوزه روان‌درمانی می‌خونم که بخش اولش درباره‌ی اضطراب مرگه و تقریبا تنها چیزی که تو این n صفحه‌ی اول دست‌گیرم شده همینه که آدم‌ها اضطراب مرگ دارن. ممنون. به طور کل مخاطبش روان‌درمان‌گرها هستن و نه نیازمندهایی به روان‌درمانی‌ شاید مثل من. ولی حالا دوست دارم تمومش کنم تا بعد. در برابر مرگ همه‌چیز خیلی بی‌معنی به نظر می‌رسه. این که یک نفر برای همیشه تموم شه برام وحشت‌آوره. ۰۰۱۰۱۸ ، ۰۱:۵۷ ص. عنوان ندارد...ادامه مطلب
ما را در سایت عنوان ندارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0descriptionc بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 0:54

فکر کنم ته همه‌ی فکرهایی که نمی‌تونم بنویسم اینه که چرا این قد خالی‌ام؟ و چرا این قد خالی‌ بودن آدم رو اذیت می‌کنه؟

«غم و غصه‌ی دلو تو می‌دونی»

عنوان ندارد...
ما را در سایت عنوان ندارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0descriptionc بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 10 تير 1399 ساعت: 3:10

یه نسیم خنکی از پنجره میاد و می‌خوره بهم و حس می‌کنم هنوز صبحه. حس می‌کنم هنوز یه عالمه زمان دارم. حس می‌کنم یه پنج‌شنبه‌ی معمولی بعد یه هفته‌ی شلوغه که وقت دارم به کارهام برسم. پشت میزم نشستم و پاهام عنوان ندارد...ادامه مطلب
ما را در سایت عنوان ندارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0descriptionc بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 10 تير 1399 ساعت: 3:10

یک نقطه‌ای از امروز بود که احساس سطحی بودن کردم. احساس کردم دارم به یسری چیزها بیش‌تر از حد لازمشون (از نظر خودم طبیعتا) ارزش می‌دم. احساس کردم فکرهایی که دارم مال خودم نیست و چیزهایی که هر روز می‌بین عنوان ندارد...ادامه مطلب
ما را در سایت عنوان ندارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0descriptionc بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 10 تير 1399 ساعت: 3:10

هر چند وقت یه بار این دل‌تنگیه خیلی اذیت می‌کنه. دل‌تنگی آدم‌ها. دل‌تنگی کارهای معمولی.

عنوان ندارد...
ما را در سایت عنوان ندارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0descriptionc بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 10 تير 1399 ساعت: 3:10

سلام. چند وقت دیگه بیست سالم می‌شه. پوینت خاصی که نداره صرفا رنده و دیگه بعدش نمی‌تونم فکر کنم عه من هنوز بیست سالم نشده. نه که هی فکر کنم بزرگ‌تر از این حرف‌هام، حتی اگه ازم سنم رو بپرسین احتمالا اول عنوان ندارد...ادامه مطلب
ما را در سایت عنوان ندارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0descriptionc بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 10 تير 1399 ساعت: 3:10